کار بی چرا ...
به نام خدای من...عشق تنها کار بی چرای عالم است ،چه ،آفرینش بدان پایان می گیرد .معشوق من چنان لطیف است ، که خود را به بودن نیالوده است ؛که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد ،نه معشوق من بود ....
View Articleهوینجوری یه هو ...بدون هیچ منظوری...
بنامش...همه ی دلشوره ام از این است ٰدلت یک وقتیشور عشقمان را...
View Articleنمی دانم شاید من آن سیب را خوردم !
به نام خدا زن نوشت ا...صورتش بیشتر از 17-18 سال را نشان نمی دهد .- چن سالته ؟- متولد 74 !- نا خود آگاه لبم را گاز می گیرمآنقدر آرام صحبت می کند که صدایش را به زور می شنوم ...تشویش توی صورتش می دود...
View Articleمجموعه روان پریشانی های من در در پاییز...
به نام خدایی که انگاری مرا دوست داشت و آفرید...(خودش گفته ...)!!!در انتهای هر سفردر آیینه دار و ندار خویش را مرور می کنم این خاک تیره این زمین پاپوش پای خسته ام این سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام...
View Articleنقطه سر خط ...کدام خطش را نمی دانم!!
به نام او...هی می نویسم ومینویسم هی نقطه می گذارد و باز می آیم سر خط ...داستان عاشقی من شده این روزها ...همیشه سر خط از گوشه چشمان تو شروع می شود و نقطه هایش به گوشه قلب من ......
View Articleیلدا و آدم برفی و من وروزهایی از جنس هوایت ...
به نام او یـــــــــــ منــــــــ ـ این روزهایم !گاهی فکر می کنم زندگی شاید تماشا کردن طلوع خورشید از پشت شیشه کثیف یک اتوبوس کسل کننده در راه کویر است ......
View Articleها؟...
به نام او ...نمی دانم چرا فاصله مان مث این روزهای بی تو بودن کش آورده !- از همان بچگی"خنگ "بودی !دستت را از روی SPACE بردار لطفن !!!! ... این روزها زندگیم offline شده!...
View Articleزن... و من می ترسم ،پس هستم !!!
به نام او...این روزها ... عجیبند...گاهی خسته می شوم از بودن ...و نمی دانم وقتی زن همسایه نمی داند فمنیست چیست بد است یا خوب ؟وقتی دختر 4 ساله که قدش به زور به آینه می رسد فرچه ی رژگونه...
View Articleباز باران ....
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟غافلگیر شدیمچتر نداشتیمخندیدیمدویدیمبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش کرده بودیچتر آورده بودیمن غافلگیر شدمسعی میکردی من خیس...
View Articleبدون اسم...تو ...فقط...
به نام...او خِرت و پِرتهای این خانه چشم تورا دور که میبینند یکبند پشتِ سرم حرف میزنند گلدانها پردهها تختخواب آشفته ظروف تلنبار برهم مجلات باز مانده بر میز حتا این گربه بی چشم و رو که در غیاب تو...
View Article